۱۳۹۴ آذر ۲۱, شنبه

الأنبیاء ۸۷


وَ ذَاالنُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ.

و ذوالنون را، وقتی که غضبناک رفت و گمان برد که هرگز بر او تنگ نمی‌گیریم. پس در ظلمات نالید که خدایی جز تو نیست؛ تو منزّهی، من از ظالمان بودم.

همه‌ی داستانِ یونس در الأنبیاء متشکل است از همین آیه و نیمی‌ از آیه‌ی بعدی. این ایجاز را من بسیار زیبا می‌یابم. و چیزی فراتر از ایجاز: بعد از خواندنِ دقیقِ این آیه‌ها هم سوره به ما نمی‌گوید که یونس از چه خشمگین بوده، نمی‌گوید کجا می‌رفته، اطلاعی از این نمی‌دهد که تاریکی چه بوده است. [حتی در طولانی‌ترین حکایتِ یونس در کتاب، الصافات ۱۴۸-۱۳۹، نمی‌شنویم که یونس چرا رفته بود.]

تصورِ من این است که اوجِ هنرِ داستان‌گوییْ این است که بی‌مقدمه پرتاب‌مان کند به میانه‌ی داستان؛ سؤال‌هایی برایمان می‌مانَد که جواب‌شان از خودِ داستان برنمی‌آید، اما حال‌وهوا مسحورمان می‌کند. و اینها همه در کنارِ آوای غریبِ این آیه، با واج‌آراییِ ذال و ضاد و ظاء، و تضرعِ یونس که گویی صعودِ ندایش را می‌بینیم.
--

* فهمِ من از داستان تقریباً ملزم‌ام می‌کند که، در خلوتِ خودم، آیه را این‌طور ترجمه کنم که ذو‌النون غضبناک می‌رفت و گمان می‌بُرد که بر او تنگ نخواهیم گرفت، اما آگاهی‌ام از کمیِ سوادِ عربی‌‌ام منع‌ام می‌کند که اجتهاد کنم. دوستی لطفاً کمی در ترجمه‌های قدیمیِ فارسی گشت و گفت که در اینجا ماضیِ استمراری ندیده‌ است، و گفت که در تفسیرِ ابوالفتوح (قرنِ ششم) آمده است: من از جمله‌ی ستمکاران بوده‌ام.

** فرضِ من بر این است که "صاحب‌الحوت" (القلم ۴۸) و "ذوالنون" به یونس ارجاع می‌دهند، و این فرضی است که درستی‌اش را آیه‌های اطرافِ این اوصاف تقریباً مسلّم می‌کنند. اینکه بگوییم روشن است که ذوالنون همان یونس است فرقِ جدی‌ای دارد با اینکه مثلاً "زلیخا" را در ترجمه‌ی سوره‌ی یوسف، یا "خضر" را در ترجمه‌ی سوره‌ی الکهف، به متن اضافه کنیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر