۱۳۹۴ خرداد ۲, شنبه

آن که آن روز متولد شده امروز هجده‌ساله است



لابد خاطرات‌ام از دورانِ وزارت‌اش در فرهنگ و ارشادِ اسلامی در احساس‌ام مؤثر بود؛ به هر حال، حتی پیش از شروعِ تبلیغاتِ انتخابات هم دوست‌اش داشتمحتی پیش از مشاهده‌ی حرف‌زدن‌اش و دیدنِ اینکه معقول و محترم و مؤدب و فرهیخته و غیرکلیشه‌ای است و با بقیه فرق دارد. اما اینکه دوست‌اش بدارم و بسیار محترم‌اش بدارم نقشِ خیلی مهمی در رأی‌دادن‌ام نداشت: هدفِ من این بود که کسی که، به‌حق یا به‌ناحق، به "کاندیدای نظام" معروف بود برنده نشود. یا بهتر بگویم: هدف‌ام این بود که سعی کنم که آن که به آن لقب مشهور بود برنده نشود. هیچ امیدی نداشتم که نشود. از روی بغض، رفتم و در مسجدِ سازمان صدا و سیما رأی دادم.

شیرینیِ شعفِ دیدنِ نتیجه‌ی مطلوب را یادم هست. و یادم هست که در مراسمِ تنفیذِ حکم‌اش صحبت‌اش را با بخشی از آیه‌ای شروع کرد که مدتی بود داستانِ اطراف‌اش را بسیار دوست می‌داشتم. خواند: ربِّ إني لما أنزْلتَ إلَيَّ من خیرٍ فقیرٌ. 



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر